هر کسی یک چیزی می گه....ذهنم یک چیزی می گه...دلم یک چیز می گه....

اما وقتی خوب فکر می کنم دلم خیلی هم دلی نمی گه و این دفعه خودش را با ذهنم هماهنگ کرده....

ترس....

ترسی پنهان اما نه خیلی شدید، که تو کوچه پس کوچه های ذهنم کمین کرده....

.......

افکارم را امشب می ذارم دم در....بیچاره رفتگر، امشب چه کار سختی داره!

از نو فکر می کنم و درست.... 

.

.

.

.

.

آهااااای رفتگر صبر کن!...برای درست فکر کردن به افکار قبلیم نیاز دارم.....