یادم می آید یک روز که در بیمارستان بودیم، حمله شدیدی صورت گرفته بود. به طوری که از بیمارستان های صحرایی هم مجروحین زیادی را به بیمارستان ما منتقل می کردند
اوضاع مجروحین به شدت وخیم بود. در بین همه آنها، وضع یکیشان خیلی بدتر از بقیه بود. رگ هایش پاره پاره شده بود و با این که سعی کرده بودند زخم هایش را ببندند، ولی خونریزی شدیدی داشت. مجروحین را یکی یکی به اتاق عمل می بردیم و منتظر می ماندیم تا عمل تمام شود و بعدی را داخل ببریم. وقتی که دکتر اتاق عمل این مجروح را دید، به من گفت که بیاورمش داخل اتاق عمل و برای جراحی آماده اش کنم. من آن زمان چادر به سر داشتم. دکتر اشاره کرد که چادرم را در بیاورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جابه جا کنم .
همان موقع که داشتم از کنار او رد می شدم تا بروم توی اتاق و چادرم را دربیاورم، مجروح که چند دقیقه ای بود به هوش آمده بود  به سختی گوشه چادرم را گرفت و بریده بریده و سخت گفت:
" من دارم می روم که تو چادرت را در نیاوری. ما برای این چادر داریم می رویم... چادرم در مشتش بود که شهید شد ".
از آن به بعد در بدترین و سخت ترین شرایط هم چادرم را کنار نگذاشتم ...

***

چارلز دانشجوی انگلیسی با طعنه به دوست و همکلاسی ایرانی اش گفت
چرا خانوماتون نمی تونن با مردا دست بدن یعنی مردای ایرانی اینقدر کارنامه
خرابی دارند ؟

دانشجوی ایرانی لبخندی زد و گفت:آیا هر مردی میتونه با ملکه انگلستان دست بده
چارلز با عصبانیت گفت : نه
ملکه مگه فرد عادیه؟ فقط افراد خاص می تونن با ایشون دست بدن.. دانشجوی ایرانی
بی درنگ گفت
((خانم های ایرانی همشون ملکه هستند..))

***
دخترک رو به من کرد و گفت: واقعا آقا؟
گفتم: ببخشید چی واقعا؟
گفت: واقعا شما بچه شیعه ها از دخترای چادر به سر بیشتر از ما خوشتون میاد
گفتم: بله
گفت: اگه آره، پس چرا پسرایی که از ماها خوششون میاد از کنار ما که میگذرند
محو ما میشن،
ولی همین خود تو و امثال تو از چند متری یه دختر چادری که رد میشید فقط سر
پایین میندازید و رد میشید!
گفتم: آره راست میگی، سر پایین انداختن کمه
گفت: کمه؟ ببخشید متوجه نمیشم؟
گفتم: برای تعظیم مقابل حجاب حضرت زهرا سلام الله علیها

 باید زانو زد حقا که سر پایین انداختن کمه آره تو راست میگی