هههههههههههههههه قبلا هم اینا را خونده بودم...ولی خیلی وقت بود یادم رفته بود!
امروز رفتم دوباره خوندم...خود خودمم! :)
هههههههههههههههه قبلا هم اینا را خونده بودم...ولی خیلی وقت بود یادم رفته بود!
امروز رفتم دوباره خوندم...خود خودمم! :)
خیلی سعی کردم بتونم یک جوری مطالب بلاگفام را بازیابی کنم و خاطره روزی را که تو کلاس تکواندو کشکک زانوم در رفت را این جا بازیابی کنم....ولی نشد :(((((
چشمتون روز بد نبینه تازه داشت می شد 3 سالش که زدم دوباره خودم را ناکوت کردم! :\
و خداوکیلی چقدر سخته نتونی روی پات راه بری..:(((
چون همش باید با عصا برم این طرف و اونطرف...ترجیح می دم سر جام بشینم و راه نرم :(((((
بیایید...بیایید ادامه مطلب بهتون بگم چی شد.....
خیلی دلم کربلا می خواد....
تا میاد اسم قشنگت، مثل خون تو رگ می جوشم
لحظه ی با تو بودن را، به دو عالم نفروشم
این نوحه را سال دوم دانشگاه از "مرضیه علی" گرفتم...وقتی گوش می دی دلت می خواد این قدر خودت را بزنی و گریه کنی که بمیری...
رهبرم می فرمایند :
هر کسی یک چیزی می گه....ذهنم یک چیزی می گه...دلم یک چیز می گه....
اما وقتی خوب فکر می کنم دلم خیلی هم دلی نمی گه و این دفعه خودش را با ذهنم هماهنگ کرده....
ترس....
ترسی پنهان اما نه خیلی شدید، که تو کوچه پس کوچه های ذهنم کمین کرده....
.......
افکارم را امشب می ذارم دم در....بیچاره رفتگر، امشب چه کار سختی داره!
از نو فکر می کنم و درست....
.
.
.
.
.
آهااااای رفتگر صبر کن!...برای درست فکر کردن به افکار قبلیم نیاز دارم....."صبر و تحمل داشتن برای زندگی روزانۀ ما بسیار ارزشمند و مهم است، ظرفیت استقامت داشتن و ثابت قدم بودن در کاری که نیاز به حفظ آرامش دارد را افزایش میدهد؛ باعث میشود که فرد بتواند زمانی طولانی را در یک روز یا در کل زندگی، با آرامش پشت سر بگذارد."
داشتم دنبال یک جمله زیبا در مورد صبر کردن و صبور بودن می گشتم...احساس می کنم این جمله خیلی خوبی هست و واقعا جای تامل داره....
و مخصوص برا من عجول! :))
یادم می آد با دیانا و شیرین نشسته بودیم پروژه طراحی نرم افزار را توی مسجد دانشگاه می نوشتیم...حوصلمون بد جور سر رفته بود...گفتیم هر کی هر چی آهنگ داره رو کنه!
یکی من می ذاشتم، می گفتن خوبه....بلوتوث می کردم یکی دیانا یکی شیرین...
این وسط دیانا آهنگ "خونه فیروزه ای" را گذاشت و گفت شنیدی؟
گوش دادم...آشنا نمی اومد.....گفتم بفرست دیانا...بعدا می گوشم.....باید تو آرامش گوش بدم!
یادم می آد وقتی اومدم خونه یک بار گوش دادم و بس....
.
.
.
تا چند وقت پیش بدجور دنبال آهنگ جدید بودم...تو آرشیوم به این آهنگ برخوردم....کلی ذوق کردم....گوش دادم....باز گوش دادم....باز گوش دادم.....و هی گوش دادم....چقدر این آهنگ قشنگه لامصب!
شبی دوباره بهش گوش دادم....
براتون می ذارم گوش بدید...واقعا عالیه!
برا دوشنبه باید کتاب شازده کوچولو را می خوندیم و می بردیم که هر کدوممون جای یکی از شخصیت ها باشیم.
من موندم من که انواع واقسام رمان ها را خوندم چطور این یکی از زیر دستم در رفته و نخوندم...؟
5شنبه موقع برگشت توی یکی از کتاب فروشی ها سراغش را گرفتم...نداشتن....
اومدم خونه، تو اینترنت سرچ کردم و دانلودش کردم....84 صفحه...شروع کردم به خوندن.
شاید برا بعضی ها گیج کننده باشه....اما واقعا قشنگ بود. حتی جملاتی توش بود که واقعا جای تامل داشت!
اول کتاب را کاهلی کردم...اما از یک جایی به بعد توی پی دی افی که دان کردم...جملاتش را های لایت کردم....که هم خودم داشته باشم....هم حالا که قراره برا شما هم بذارم...اگر نخواستید کتاب را بخونید....قسمت های های لایت شده را بخونید....
امیدوارم خوشتون بیاد.... :)
باورتون نمی شه....کلی دلم خنک شد...این 11 مطلب اولی...البت به غیر از "اول سلام" را از وب قبلیم داشتم...گذاشتم که دوباره خاطرشون زنده بشه! :)
ولی وقتی یادم می آد چقدر از نوشته هام را معلوم نیست بتونم ببینمشون یا نه...می سوزم.... :((((((((
بسم الرب الشهدا و الصدیقین
سلام...
نمی دونم چی کار کردم که امسال هر چی می خوام به شهدا سر بزنم ازشون به خاطر اون چیزی که اونا خواستن و من نشدم حلالیت بطلبم نمی پذیرفتنم نمی دونم شایدم مصلحت بوده...
بعد از اردوی جنوب پارسال دانشگاه ازشون خواستم که بازم برا سال بعد دعوتم کنند اما...بچه ها امسال رفتند و من جا موندم با کوله باری از غم. از غم اینکه چی کار کردم که شهدا نپذیرفتنم...
امروز خواستم با بچه ها برم بهشت زهرا دیدن شهدا، تا لحظه های آخر تصمیم قطعی بود ولی آخری ها مشکلی پیش اومد و...بچه ها رفتن و من جا موندم...