بسمه تعالی


موقع افطار وقتی داشت شبکه پویا آهنگ اذان بعد از اذان مغرب و عشا را پخش می کرد (به شدت من این آهنگ را دوست دارم اگر گوش ندادید می تونید از "اینجا" گوش بدید!)...به این فکر کردم که 11 روز از ماه رمضان گذشت!

یک لحظه بغض کردم....شاید دلیلش این بود که توی این 11 روز چقدر متحول شدم، چقدر سعی کردم بعضی رفتار هام را درست کنم...هیچی.

یاد این افتادم که این دفعه توی کلاس پنجشنبه یکی از بچه ها ازم پرسید چرا روزه می گیری؟ 

به دور از اینا یک اتفاق جالب موقع افطار برام افتاد :))
امروز برای اولین بار به خواهر شوهرم پیامک زدم :"قبول باشه :)" و از اتاق رفتم بیرون که خواهرم صدام زد گوشیت زنگ می خوره تا رسیدم قطع شد....دیدم خواهر شوهرم پیامک زده : "بهشت، اذون گفتن؟ ما اینجا برق نداریم!"
بهش زنگ زدم می گه:"بهشت، ما برق نداریم، اذون گفتن، من با خیال راحت بخورم؟ :P"
یعنی عاشق این پیامک زدن های بجای خودم شدم! :))